[[ شعر و موسیقی ]]
شاهنامه {{ هوشنگ }}
شنبه 30 آذر 1392 ساعت 3 بعد از ظهر | بازدید : 1841 | نویسنده : مهرداد آريا | ( نظرات )

 

 

 

 

جهاندار هوشنگ با راي و داد

 

به جاي نيا تاج بر سر نهاد

 

بگشت از برش چرخ سالي چهل

 

پر از هوش مغز و پر از راي دل

 

چو بنشست بر جايگاه مهي

 

چنين گفت بر تخت شاهنشهي

 

كه بر هفت كشور منم پادشا

 

جهاندار پيروز و فرمانروا

 

به فرمان يزدان پيروزگر

 

به داد و دهش تنگ بستم كمر

 

وزان پس جهان يكسر آباد كرد

 

همه روي گيتي پر از داد كرد

 

نخستين يكي گوهر آمد به چنگ

 

به آتش ز آهن جدا كرد سنگ

 

سر مايه كرد آهن آبگون

 

كزان سنگ خارا كشيدش برون

موضوعات مرتبط: شاهنامه , ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


شاهنامه { گفتار اندر فراهم آوردن كتاب }
شنبه 25 آبان 1392 ساعت 1 بعد از ظهر | بازدید : 1895 | نویسنده : مهرداد آريا | ( نظرات )

 

 

 

 

 

سخن هرچه گويم همه گفته اند

بر باغ دانش همه رفته اند

اگر بر درخت برومند جاي

نيابم كه از بر شدن نيست راي

كسي كو شود زير نخل بلند

همان سو سايه باز دارد گزند

توانم مگر پايه اي ساختن

بر شاخ آن سرو سايه فكن

كزين نامور نامه شهريار

به گيتي بمانم يكي يادگار

تو اين را دروغ و فسانه مدان

به رنگ فسون و بهانه مدان

ازو هر چه اندر خورد با خرد

دگر بر ره رمز معني برد

يكي نامه بود از گه باستان

فراوان بدو اندرون داستان

پرا كنده در دست هر موبدي

از و بهره اي نزد هر بخردي

يكي پهلوان بود دهقان نژاد

دلير و بزرگ و خردمند و راد

پژوهنده روزگار نخست

گذشته سخنها همه بازجست

زهر كشوري موبدي سالخورد

بياورد كاين نامه را ياد كرد

بپرسيدشان از كيان جهان

وزان نامدران فرخ مهان

كه گيتي به آغاز چون داشتند

كه ايدون به ما خوار بگذاشتند

چه گونه سر آمد به نيك اختري

بر ايشان همه روز كند آوري

بگفتند پيشش يكايك مهان

سخنهاي شاهان و گشت جهان

چو بشنيد از يشان سپهبد سخن

يكي نامور نامه افكند بن

چنين يادگاري شد اندر جهان

برو آفرين از كهان و مهان

 

 

موضوعات مرتبط: شاهنامه , ,

|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


شاهنامه { گفتار اندر آفرينش ماه }
پنج شنبه 16 آبان 1392 ساعت 9 قبل از ظهر | بازدید : 2055 | نویسنده : مهرداد آريا | ( نظرات )

 

 

چو زين بگذري مردم آمد پديد

شد اين بندها را سراسر كليد

سرش راست برشد چو سرو بلند

به گفتار خوب و خرد كار بند

پذيرنده و هوش و راي و خرد

مر او را دد و دام فرمان برد

ز راه خرد بنگري اندكي

كه مردم به معني چه باشد يكي

مگر مردمي خيره خواني همي

جز اين را نشاني نداني همي

ترا از دوگيتي بر آورده اند

به چندين ميانچي بپرورده اند

نخستين فطرت پسين شمار

تويي خويشتن را به باري مدار

شنيدم ز دانا دگرگونه زين

چه دانيم راز جهان آفرين

نگه كن سرانجام خود را ببين

چو كار ي بيابي ازين به گزين

به رنج اندر آري تنت را رواست

كه خود رنج بردن به دانش سراست

چو خواهي كه يابي ز هر بد رها

سر اندر نياري به دام بلا

نگه كن بدين گنبد تيزگرد

كه درمان ازويست وزويست درد

نه گشت زمانه به فرسايدش

نه آن رنج و تيمار بگزايدش

نه از جنبش آرام گيرد همي

نه چون ما تباهي پذيرد همي

از و دل فزوني ازو هم شمار

بدو نيك نزديك او آشكار

 

موضوعات مرتبط: شاهنامه , ,

|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


شاهنامه ( گفتار اندر آفرینش عالم )
دو شنبه 8 مهر 1392 ساعت 5 بعد از ظهر | بازدید : 2183 | نویسنده : مهرداد آريا | ( نظرات )

 

 

 

از آغاز باید دانی درست

سر مایه گوهران از نخست

که یزدان  ز ناچیز چیز آفرید

بدان تا توانایی آرد پدید

سر مایه گوهران این چهار

بر آورده بی رنج و بی روزگار

یکی آتشی برشده تابناک

میان آب و باد از بر تیره خاک

نخستین که آتش به جنبش دمید

ز گرمیش پس خشکی آمد پدید

وزان پس ز آرام سردی نمود

ز سردی همان باز تری فزود

چو این چار گوهر به جای آمدند

ز بهر سپنجی سرای آمدند

گهرها یک اندر دگر ساخته

ز هر گونه گردن بر افراخته

پدید آمد این گنبد تیزرو

شگفتی نماینده نوبه نو

ابرده و دو هفت شد کدخدای

گرفتند هر یک سزاوار جای

در بخشش و دادن آمد پدید

ببخشید دانا چنانچون سزید

فلکها یک اندر دگر بسته شد

بجنبید چون کار پیوسته شد

چو دریا و چون کوه و چون دشت و راغ

زمین شد به کردار روشن چراغ

ببالید کوه آبها بردمید

سر رستنی سوی بالا کشید

زمین را بلندی نبد جایگاه

یکی مرکزی تیره بود و سیاه

ستاره برو برشگفتی نمود

به خاک اندرون روشنایی فزود

همی بر شد آتش فرود آمد آب

همی گشت گرد زمین آفتاب

گیا رست با چند گونه درخت

به زیر اندر آمد سرانشان ز بخت

ببالد ندارد جز این نیرویی

نپوید چو پویندگان هر سویی

وزان پس چو جنبده آمد پدید

همه رستنی زیر خویش آورید

خور و خواب و آرام جوید همی

وزان زندگی کام جوید همی

نه گویا زبان و نه جویا خرد

ز خاک و ز خاشاک تن پرورد

نداند بد و نیک فرجام کار

نخواهد از او بندگی کردگار

چو دانا توانا بد و دادگر

از ایرانکرد ایچ پنهان هنر

چنین است فرجام کار جهان

نداند کسی آشکار و نهان

 

 

موضوعات مرتبط: شاهنامه , ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


شاهنامه ( گفتار اندر آفرینش عالم )
دو شنبه 8 مهر 1392 ساعت 5 بعد از ظهر | بازدید : 2238 | نویسنده : مهرداد آريا | ( نظرات )

 

 

 

از آغاز باید دانی درست

سر مایه گوهران از نخست

که یزدان  ز ناچیز چیز آفرید

بدان تا توانایی آرد پدید

سر مایه گوهران این چهار

بر آورده بی رنج و بی روزگار

یکی آتشی برشده تابناک

میان آب و باد از بر تیره خاک

نخستین که آتش به جنبش دمید

ز گرمیش پس خشکی آمد پدید

وزان پس ز آرام سردی نمود

ز سردی همان باز تری فزود

چو این چار گوهر به جای آمدند

ز بهر سپنجی سرای آمدند

گهرها یک اندر دگر ساخته

ز هر گونه گردن بر افراخته

پدید آمد این گنبد تیزرو

شگفتی نماینده نوبه نو

ابرده و دو هفت شد کدخدای

گرفتند هر یک سزاوار جای

در بخشش و دادن آمد پدید

ببخشید دانا چنانچون سزید

فلکها یک اندر دگر بسته شد

بجنبید چون کار پیوسته شد

چو دریا و چون کوه و چون دشت و راغ

زمین شد به کردار روشن چراغ

ببالید کوه آبها بردمید

سر رستنی سوی بالا کشید

زمین را بلندی نبد جایگاه

یکی مرکزی تیره بود و سیاه

ستاره برو برشگفتی نمود

به خاک اندرون روشنایی فزود

همی بر شد آتش فرود آمد آب

همی گشت گرد زمین آفتاب

گیا رست با چند گونه درخت

به زیر اندر آمد سرانشان ز بخت

ببالد ندارد جز این نیرویی

نپوید چو پویندگان هر سویی

وزان پس چو جنبده آمد پدید

همه رستنی زیر خویش آورید

خور و خواب و آرام جوید همی

وزان زندگی کام جوید همی

نه گویا زبان و نه جویا خرد

ز خاک و ز خاشاک تن پرورد

نداند بد و نیک فرجام کار

نخواهد از او بندگی کردگار

چو دانا توانا بد و دادگر

از ایرانکرد ایچ پنهان هنر

چنین است فرجام کار جهان

نداند کسی آشکار و نهان

 

 

موضوعات مرتبط: شاهنامه , ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


شاهنامه ( ستایش خرد )
پنج شنبه 4 مهر 1392 ساعت 11 قبل از ظهر | بازدید : 2043 | نویسنده : مهرداد آريا | ( نظرات )

 

 

 

 

 

کنون ای خردمند وصف خرد

بدین جایگاه گفتن اندر خورد

کنون تا چه داری بیار از خرد

که گوش نیوشنده زو برخورد

خرد بهتر از هرچه ایزد بداد

ستایش خرد را به از راه داد

خرد رهنمای و خرد دلگشای

خرد دست گیرد به هر دو سرای

ازو شادمانی وزویت غمیست

وزویت فزونی وزویت کمیست

خرد تیره و مرد روشن روان

نباشد همی شادمان یک زمان

چه گفت آن خردمند مرد خرد

که دانا ز گفتار او برخورد

کسی کو خرد را ندارد ز پیش

دلش گردد از کرده خویش ریش

هشیوار دیوانه خواند ورا

همان خویش بیگانه داند ورا

ازویی به هر دو سرای ارجمند

گسسته خرد بای دارد به بند

خرد چشم جانست چون بنگری 

توبی چشم شادان جهان نسپری

نخست آفرینش خرد را شناس

نگهبان جانست و آن سه پاس

سه پاس تو چشم است و گوش و زبان

کزین سه رسد نیک و بد بی گمان

خرد را و جان را که یارد ستود

و گر من ستایم که یارد شنود

حیکما چو کس نیست گفتن چه سود

ازین پس بگو کافرینش چه بود

تویی کرده کردگار جهان

ببینی همی آشکار و نهان

به گفتار دانندگان راه جوی

به گیتی بپوی و به هرکس بگوی

ز هر دانشی چون سخن بشنوی

از آموختن یک زمان نغنوی

چو دیدار یابی به شاخ سخن

بدانی که دانش نیاید به بن

 

 

 

موضوعات مرتبط: شاهنامه , ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


شاهنامه ( آغاز کتاب )
چهار شنبه 3 مهر 1392 ساعت 10 قبل از ظهر | بازدید : 2655 | نویسنده : مهرداد آريا | ( نظرات )

 

 

{{ آغاز کتاب }}

به نام خداوند جان و خرد

کزین بر تر اندیشه برنگذرد

خداوند نام و خداوند جای

خداوند روزی ده رهنمای

خداوند کیوان و گردان سپهر

فروزنده ماه و ناهید و مهر

ز نام و نشان و گمان برترست

نگارنده بر شده پیکرست

به بینندگان آفریننده را

نبینی مرنجان دو بیننده را

نیابد بدو نیز اندیشه راه

که او برتر از نام و از جایگاه

سخن هر چه زین گوهران بگذرد

نیابد بدو راه جان و خرد

خرد گر سخن برگزیند همی

همان را گزیند که بیند همی

ستودن نداند کس او را چو هست

میان بندگی را ببایدت بست

خرد را و جان را همی سنجد اوی

در اندیشه سخته کی گنجد اوی

بدین آلت رای و جان و زبان

ستود آفریننده را کی توان

به هستیش باید که خستو شوی

ز گفتار بی کار یک سو شوی

پرستنده باشی و جوینده راه

به ژرفی به فرمانش کردن نگاه

توانا بود هر که دانا بود

ز دانش دل پیر برنا بود

از این پرده برتر سخن گاه نیست

ز هستی مر اندیشه را راه نیست

 

 

موضوعات مرتبط: شاهنامه , ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


صفحه قبل 1 صفحه بعد

منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
نویسندگان
لینک دوستان
نظر سنجی

نظرتون درباره آهنگ مترسک چیست؟

آخرین مطالب
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



دیگر موارد
تبادل لینک هوشمند

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان هنرجو و آدرس mehrdadariya30.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد
.






آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 359
:: کل نظرات : 52

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 22

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 1
:: باردید دیروز : 5
:: بازدید هفته : 45
:: بازدید ماه : 874
:: بازدید سال : 20219
:: بازدید کلی : 99863